loading...

یک زن

تنها ولی محکم و استوار

بازدید : 10
سه شنبه 15 بهمن 1403 زمان : 18:36
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

یک زن

__________________

مرد پشیمون و سرگردون و چوب روزگار خورده، نشست پیش رومو زل زد به چشمام.

پر از حسرت و ندامت بود!

هی یریز حرف زد و مدام از عشق گفت و دوست داشتن.

عقم گرفته بود.

بهش گفتم: ببین، حقیقت رو از من قبول کن.

من، یه زن بی عشق و بی احساس و بی حس ام.

تو حاضری با یه همچین زنی زندگی کنی؟

.

گفت: نه. تو معدن عشق و احساس بودی و هستی عزیزم! دروغ نگو. بهم نه نگو لطفا.

.

پوزخندی زدم و گفتم: ببین حوصله بحث ندارم. رو حرفم فک کن و تصمیمتو بگیر.

نظرات این مطلب

تعداد صفحات : -1

آمار سایت
  • کل مطالب : 0
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 14
  • بازدید کننده امروز : 15
  • باردید دیروز : 30
  • بازدید کننده دیروز : 31
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 857
  • بازدید ماه : 1036
  • بازدید سال : 1040
  • بازدید کلی : 1040
  • کدهای اختصاصی