loading...

یک زن

تنها ولی محکم و استوار

بازدید : 5
چهارشنبه 16 بهمن 1403 زمان : 18:51
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

یک زن

________________

سرم به کار گرم بود که یه خانم خوش قد و هیکل و خوش چهره وارد مغازه شد.

گفت: خانوم، این حرفه تونو به منم یاد میدین؟

گفتم: سخته، علاقه و ابزار و حوصله می‌خواد.

گفت: من خودم کیف می‌دوختم، کیفای چرمی.

گفتم: چه خوب، منم چرمدوزی بلدم، با دست میدوزی؟ چرم طبیعی یا مصنوعی؟

گفت: مصنوعی. نه با دست.

گفتم: برای چی می‌خوای حرفه منو یاد بگیری؟

گفت: شوهرم سرزنشم میکنه. همش سرم میکوبه که تو هیچ هنری نداری! یه باغ فکسنی داره، میگه ببین فلانی زنش میره باغ کار میکنه، بهش میگم مگه باغ تو مث باغ فلانیه که من برم از صب تا شب کار کنم؟

می‌خوام یه حرفه و هنر یاد بگیرم دهن شوهرمو ببندم!

گفتم: سعی کن حرفه‌‌‌ای یاد بگیری که بتونی درآمد داشته باشی. اونوقت دیگه شوهرت جلوت خم میشه و دیگه کاری باهات نداره. این حرفه سخته، طول می‌کشه تا به درآمد برسی.

اون زن، از من کوچیکتر بود ولی نوه داشت.

کلی هم از دست شوهرش دلش پر بود.

منم حوصله اینجور زنهای غر غرو و پرحرف ندارم، شاگرد میخوام ، ولی اگه بگیرم، کارگر افغانی می‌گیرم، به چن دلیل.

تعداد صفحات : -1

آمار سایت
  • کل مطالب : 0
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 4
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 31
  • بازدید کننده امروز : 32
  • باردید دیروز : 30
  • بازدید کننده دیروز : 31
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 874
  • بازدید ماه : 1053
  • بازدید سال : 1057
  • بازدید کلی : 1057
  • کدهای اختصاصی