______________________
ماه رمضون، با اینکه تعطیلات عید بود ولی من کارم تعطیل نبود. میومدم خیاطخونه.
از طرفی بچه مثبت شده بودمو چون پاساژ خلوت بود و کسی نبود، هر روز یه جزء قرآن رو در حین کار گوش میدادم.
ازونجایی که عربیم خوبه، همینکه قرآن گوش میدم، میفهمم چی میگه.
.
آیات متعددی برام جالب بود و نکتههای قشنگی داشت.
کاش میشد حداقل با یکنفر به اشتراک گذاشت.
.
یه چنتا آیه خیلی برام تکون دهنده بود.
یکیش اینکه:
بدها نصیب بدها میشن؛ خوبها نصیب خوبان.
.
یاد مطلبی افتادم که توی یکی از کانالهای تلگرامیخوندم.
جالبه.
اینجا میارمش تا شما هم بخونید.
شایدم خونده باشیدش:
.
دوتا شیر فروش بودن، توی یه روستا جفتشون شیر میفروختن.
یکیشون آب به شیرش اضافه میکرد و میفروخت، فروش خوبی داشت و شیرشم سریع فروش میرفت.
یکی دیگه نه، وجدان داشت و شیر خالص میفروخت، مشتری نداشت.
شیرش میموند تا شب.
این شیر فروش خالص رفت پیش یکی از عالمان روستا و گفت: آقا چطوره که من که حلال و حرام سرم میشه، شیر خالص میارم کسی نمیخره. ولی فلانی که آب تو شیرش قاطی میکنه مشتری داره و سریع فروش میره.
عالم بهش گفت: تو مالت حلاله، رزق حلال باید نصیبت بشه، کو رزق حلال؟
اون شیرفروش ناخالص، مالش حرامه، رزق حرام نصیبش میشه.
.