loading...

یک زن

تنها ولی محکم و استوار

بازدید : 10
دوشنبه 14 بهمن 1403 زمان : 18:16
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

یک زن

سرم گرم کار بود که دوتا دختر تقریبا بیست و چن ساله وارد مغازه شدن.

یکیشون دقیقن منو یاد این سیرک بازا انداخت.

دخترک انقد رنگی رنگی بود که آدم دلش می‌خواس همینجور نگاش کنه.

روی گونه‌هاش لیبل رنگی زده بود: زرد، قرمز، فسفری

فر مژه و ریملش هفت رنگ بود. رنگ فسفریش قشنگ تو ذوق میزد.

آرایش غلیظ و ...

.

نشستن تا سفارششونو آماده کنم،

اون دختر رنگی رنگی احساس کردم حالش بد شد.

گفتم : چیشد؟ فشارت افتاده؟

.

رفتم براش شکلات و یکم تنقلات که داشتم آوردم تعارفش کردم.

دختره ازین مهربونی من خوشش اومد و خیییلی تشکر کرد.

انگار رفتار من براش عجیب و تعجب آور بود.

بهش گفتم: چایساز دارما. نسکافه؟ قهوه؟ ماسالا؟

هستا.

.

ازین تعارفای من انقد ذوق زده شده بودن که حد نداره!

کللی تشکر کردن و کارشونو تحویل گرفتنو رفتن.

.

یکم بعد متوجه شدم کیفشو روی صندلی جا گذاشته.

گفتم حتماً بر می‌گرده دیگه.

.

نیمساعت بعد اومد و خوشحال ازینکه کیفش سرجاشه و دست نخورده!

.

من تو این چن دیقه قشنگ حس ناامنی رو در اینها حس می‌کردم.

یکی نیس بگه آخه خوشگل خانوما، مجبورین انقد تابلو باشین که حس ناامنی بهتون دست بده؟

:))

تعداد صفحات : -1

آمار سایت
  • کل مطالب : 0
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 15
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 93
  • بازدید کننده امروز : 94
  • باردید دیروز : 30
  • بازدید کننده دیروز : 31
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 936
  • بازدید ماه : 1115
  • بازدید سال : 1119
  • بازدید کلی : 1119
  • کدهای اختصاصی