____________
من دوبار، دوتا از تقدیرات عمرم رو آگاهانه تغییر دادم.
یکی بچهای که توی شکمم بود و قرار بود دختر بشه، تغییر دادم به پسر.
و یکی کسی که قرار بود زنش بشم، از زندگیم حذفش کردم.
.
از هیچکدومشم پشیمون نیستم و بلکه خوشحالم و راضی.
____________
من دوبار، دوتا از تقدیرات عمرم رو آگاهانه تغییر دادم.
یکی بچهای که توی شکمم بود و قرار بود دختر بشه، تغییر دادم به پسر.
و یکی کسی که قرار بود زنش بشم، از زندگیم حذفش کردم.
.
از هیچکدومشم پشیمون نیستم و بلکه خوشحالم و راضی.
_____________________
امشب توی تلگرام یه صحبتهایی داشتم با میم.
حرفهای عجیبی میزد.
.
هیچوقت آیت الله سیستانیرو اینجوری نشناخته بودم.
خدا حفظشون کنه.
یه عراق هست و آیت الله سیستانی.
_______________
اینجا، روبروی مغازه من، مغازه هدیه س، که بوتیک لباس داره.
هدیه حدود ۱۲ سال از من جوونتره و ازدواج نکرده،
یه دختر پر انرژی و شاد، که وقتی نیست، پاساژ سوت و کوره.
.
اومدیم ایونت.
من نتونستم شرکت کنم، فقط اومدم ببینم چجوریه.
.
دلم جوونی خواست. دوره مجردی، بی دغدغه. بدون ایننننهمه سختی و فشار.
ایییینهمه استرس و مسؤولیت.
________________________
نمیدونم به سیستم مزاجی بدن دقت کردین یا نه؟
هر آدمیمیتونه با یه کم دقت و توجه بفهمه که توی بدنش و توی روح و درونش چخبره.
.
یه چن روز و شبی بود که از درد نیمکره سمت چپ صورت کلافه شده بودم!
در واقع عصبهای چشمم تیر میکشید تا گوشم.
با یکم بررسی توی بدن و مزاجم فهمیدم دلیلش چیه.
.
دیشب از شدت درد رفتم داروخانه تا چرک خشک کن بگیرم.
از آقایی که پشت پیشخوان بود و بالای سرش نوشته بود دکتر داروساز، راهنمایی خواستم.
اونم به من گفت سه بسته آموکسی کلاو لازم داری.
یکم من و من کردم و آخرش گفتم اگه ممکنه دو بسته بدین.
.
ینفر دیگه قرص رو داد.
نگاه کردم دیدم بستههاش هرکدوم چهارتا داره. دو بسته برای رفع کامل مشکل کم بود.
گفتم: ببخشید همون سه بسته رو بدید، نظر آقای داروساز درسته.
.
خود درمانی ، بدون نظر کارشناس مربوطه، کار درستی نیست، یک.
دوم اینکه وقتی هم که کارشناس متخصصی، نظری میده باید قبول کرد و تسلیم بود.
حالا تو هر زمینه ای.
.
مدتهاست که ماها همه مون بخاطر خود باوری، خود درمانی رو ترجیح میدیم به رفتن پیش متخصص و کارشناس.
چه توی مسائل جسمیو بدنی، چه توی مسائل روحی و درونی.
.
رفتم خونه و اولین قرص رو که خوردم، یکی دو ساعت بعد دردم آروم شد.
تونستم تا دیروقت بیدار بمونم و روی پروژههای کاری شغل دومم کار کنم.
________________________
نمیدونم به سیستم مزاجی بدن دقت کردین یا نه؟
هر آدمیمیتونه با یه کم دقت و توجه بفهمه که توی بدنش و توی روح و درونش چخبره.
.
یه چن روز و شبی بود که از درد نیمکره سمت چپ صورت کلافه شده بودم!
در واقع عصبهای چشمم تیر میکشید تا گوشم.
با یکم بررسی توی بدن و مزاجم فهمیدم دلیلش چیه.
.
دیشب از شدت درد رفتم داروخانه تا چرک خشک کن بگیرم.
از آقایی که پشت پیشخوان بود و بالای سرش نوشته بود دکتر داروساز، راهنمایی خواستم.
اونم به من گفت سه بسته آموکسی کلاو لازم داری.
یکم من و من کردم و آخرش گفتم اگه ممکنه دو بسته بدین.
.
ینفر دیگه قرص رو داد.
نگاه کردم دیدم بستههاش هرکدوم چهارتا داره. دو بسته برای رفع کامل مشکل کم بود.
گفتم: ببخشید همون سه بسته رو بدید، نظر آقای داروساز درسته.
.
خود درمانی ، بدون نظر کارشناس مربوطه، کار درستی نیست، یک.
دوم اینکه وقتی هم که کارشناس متخصصی، نظری میده باید قبول کرد و تسلیم بود.
حالا تو هر زمینه ای.
.
مدتهاست که ماها همه مون بخاطر خود باوری، خود درمانی رو ترجیح میدیم به رفتن پیش متخصص و کارشناس.
چه توی مسائل جسمیو بدنی، چه توی مسائل روحی و درونی.
.
رفتم خونه و اولین قرص رو که خوردم، یکی دو ساعت بعد دردم آروم شد.
تونستم تا دیروقت بیدار بمونم و روی پروژههای کاری شغل دومم کار کنم.
_______________
گفت:
حواسم بهت هست بانو.
.
همین یه جمله بظاهر ساده،
همین بیان موجز،
همین القاء درک،
چنان امید و انگیزه و انرژی در من ایجاد کرد، که توی اون بحبوحه کار و تلاش و خستگی و رنج، چشام پر از اشک شد.
.
کمیل جان،
ممنون که قدر کار و تلاش و رنج و زحمت و تعهد و نظم و توجه من رو میدونی و قدردانی میکنی.
.
قحط الرجاله کمیل جان.
چه اندکو قلیل ان امثال تو،
.
گاهی فقط یه بیان و حرف و جمله کوچیک، میتونه رنجهایی رو کم کنه.
گاهی فقط یه عنایت و توجه، یه مهر و محبت، میتونه یه انسان رو از مرگ روحی نجات بده.
____________________
بعضی آدما رو واقعاً نمیفهمم فازشون چیه.
چیکاره ان؟
دوتا مزاحم دارم توی بیان.
هر جفتشونم ماهیتشون برام روشنه.
یکیشون که فقط بلده حرفای رکیک بزنه و فحش بده و مزخرف بگه.
یکیشونم فضول به تمام معناس که فک میکنه همه چی دون هست و اجازه داره توی زندگی و مسائل شخصی من سرک بکشه و آتو دستش بگیره و همونا رو بکوبه تو سرت.
.
من که میدونم اینا چجور آدمایی هستن. خوب میشناسمشون.
ولی واقعا برای جفتشون متاسفم.
به جفت این دوتا هم داد میزنم که من و زندگی من و نوشتههای من به هیشکی مربوط نیس.
نمیفهمم اصن واسه چی میان وبلاگ منو میخونن؟
آقا من هرچی که هستم، به شماها ربطی نداره.
شما برید فکر خودتون و آخرت خودتون باشین.
خیییلی مؤدبانه و محترمانه تذکر دادم.
هرچند میدونم اینا پررو تر از این حرفان.
____________
با اینکه یک 《زن》 هستم، ولی 《مرد》 بزرگ شدم.
و غرور مردونه عجیبی دارم.
وای از اون روزی که غرورم جریحه دار بشه.
______________________
دیروز سرم خیلی شلوغ بود.
سفارشات عجلهای داشتم.
از طرفی یکی دو نفر، از لحاظ روحی منو به هم ریخته بودن.
این شلوغی و کارهای عجلهای باعث شد کار یکی از مشتریا بخوبی انجام نشه.
اونم چون از مغازه دارای اطراف بود و یجورایی همسایه، لطف کرد و دستمزدم رو قبل از انجام کار پرداخت کرد.
از کاری که انجام داده بودم راضی نبود؛ خودمم راضی نبودم؛ بهشم گفتم که بیار اصلاحش میکنم.
یه حرفی زد که خیلی بهم برخورد.
بهش پیام دادم که شماره کارتتو بده هزینه دستمزد رو عودت بدم.
لباستونم بیارید اصلاحش میکنم. سرم شلوغ بود کار عجلهای شد.
درک هم خوب چیزیه.
من که خودم قبول کردم کارم رو درست انجام ندادم.
اون حرفی که زدی دیگه چی بود؟ که تا مغز استخون منو به درد بیاری و خستگی رو توی تنم بزاری؟
بعضیا زبون تند و تیزی دارن.
نمیدونم چه بخت و اقبالیه من دارم که اینجور آدما سر راهم قرار میگیرن؟
_________________
بعد سالها فهمیدم که:
هرکسی اهل و معتمد نیست که به قلبت راه بدی.
و با هرکسی نمیشه از حقیقتها گفت.
دانی که چرا سرّ نهان با تو نگویم؟
طوطی صفتی، طاقت اسرار نداری
تعداد صفحات : -1