loading...

یک زن

تنها ولی محکم و استوار

بازدید : 15
پنجشنبه 8 اسفند 1403 زمان : 8:51
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

یک زن

_______________________

این اواخر پیشنهادات فریبنده، زیاد داشتم؛

یکی از یکی چرب تر؛

یکیش دیشب که دیگه پاک منو به هم ریخت.

تو انتخاب موندم.

زده ام فالی و فریادرسی می‌آید:

نبی گفت:

اگه می‌خواین زوج من باشین یکیو انتخاب کنین:

یا حیات دنیوی و زینت ش؛

که درین حال متعه میشین و بعدم سراح.

یا خدا و رسول و دار آخرت!

که محسنات داره و اجر عظیم.

حیات دنیوی و زینتش پیشکش اهل دنیا.

من دومی‌رو انتخاب می‌کنم.

بازدید : 13
چهارشنبه 7 اسفند 1403 زمان : 8:11
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

یک زن

__________________________

امسالی که کم کم داره افول می‌کنه،

نوزده فروردین که یه روز خاص هست،

یه خورشید گرفتگی خاص هم داشتیم.

گرفتگی شمس.

اونم بطور کامل.

این گرفتگی شمس،

شمس‌های زیادی رو از ما گرفت:

سید ابراهیم

سید حسن

و ...

و احتمال زیاد تا نوزده فروردین 404 بشه، باید همینجور نگران باشم.

جالبه که خورشید هم اگر دچار گرفتگی کامل بشه، بالاخره از اون حالت در میاد و دوباره پرتو افشانی می‌کنه.

ولی آیا اون خورشید، همون خورشید ماقبل گرفت هس؟

مسلماً همون نیس.

ولی نورپردازی ادامه داره.

یه آیه قشنگ هس توی قرآن مسلمونا:

میگه: می‌خوان که نور خدا رو خاموش کنن، ولی خداست که اون نور رو تداوم میده تا تتمیم پیدا کنه.

آیه قشنگ و امیدوار کننده ایه.

پ.ن.

دیشب که برف میومد، هوس قدم زدن کردم.

توی خیابون یه بنر بود از یکی از همین شموس.

یه لحظه و یک آن، صحنه‌‌‌ای دیدم که خیلی عجیب و عالی بود.

حیف از این جای خالی شون.

حیف

و خوش بحال اونها که در جوار این شموس ان.

بازدید : 13
چهارشنبه 7 اسفند 1403 زمان : 8:06
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

یک زن

__________________________

امسالی که کم کم داره افول می‌کنه،

نوزده فروردین که یه روز خاص هست،

یه خورشید گرفتگی خاص هم داشتیم.

گرفتگی شمس.

اونم بطور کامل.

.

این گرفتگی شمس،

شمس‌های زیادی رو از ما گرفت:

سید ابراهیم

سید حسن

و ...

.

و احتمال زیاد تا نوزده فروردین 404 بشه، باید همینجور نگران باشم.

.

جالبه که خورشید هم اگر دچار گرفتگی کامل بشه، بالاخره از اون حالت در میاد و دوباره پرتو افشانی می‌کنه.

ولی آیا اون خورشید، همون خورشید ماقبل گرفت هس؟

مسلماً همون نیس.

.

ولی ادامه داره.

.

یه آیه قشنگ هس توی قرآن مسلمانها:

میگه: می‌خوان که نور خدا رو خاموش کنن، ولی خداست که اون نور رو تداوم میده تا تتمیم پیدا کنه.

.

آیه قشنگ و امیدوار کننده ایه.

بازدید : 12
دوشنبه 5 اسفند 1403 زمان : 18:21
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

یک زن

______________________

چن وقت پیش، با نگین خیلی جور شده بودمو اونم ساده، تموم حرفای دلشو بمن گفت.

یکی از حرفای دلش هم ارتباطش با وحید بود.

وحید رو می‌شناختم. ولی نمی‌دونستم که با نگین رفیقه.

یه مدت گذشت و یروز نگین گفت که وحید رابطه ش رو با اون قط کرده. سر چی؟ سر غلیان احساسات مذهبی و حلال و حرام بودن رابطه ش!!!!!

بعد از یه مدت، وحید اومد سراغ من!!!!!!!!!!

به من پیشنهاد رابطه داد!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

داشتم از تعجب شاخ در میاوردم.

وحید نمی‌دونست که من با نگین رفیقم.

و هیچ اطلاع نداشت که نگین حرفاشو به من می‌زنه و من از رابطه شون خبر دارم.

( یچیزی بگم، من همیشه حافظ اسرار خیلیا بودم خخخ )

خلاصه من صداشو در نیاوردم و اصلن به روم نیاوردم که با نگین رفیقم و نگین تموم اسرار ارتباط با وحید رو هم به من گفته.

لزومی‌نداشت بگم.

ولی واقعن از وحید متنفر شدم.

نگین بدجوری شیفته وحید و چرب زبونیا و عشقورزیای اون شده بود.

دلم بدجوری می‌سوخت براش.

ولی وحید، عین خیلی از مردای دیگه اصلن عین خیالشم نبود.

این نشد، یکی دیگه.

با خودم گفتم:

وحید خان.

تو که به نگین با اون همه وجنات و زیبایی و مهر و عاطفه رحم نکردی و حتی نتونستی ارتباطت رو باهاش مدیریت کنی می‌خوای با من داشته باشی؟ ههه. زکککی.

وحید رو جوابش کردم و هرچی اصرار و پیام و التماس کرد، محلش ندادم.

تا تو باشی سر امثال نگین شیره نمالی مردک احمق.

این دختر، هنوزم که هنوزه نتونسته وحید رو فراموش کنه!!!

گاهی وقتا شیطونه میگه برو بهش بگو وحید چه گندی زده.

ولی نه.

نگین گناه داره.

دلم براش می‌سوزه.

امیدوارم بتونه دل بکنه.

بازدید : 16
يکشنبه 4 اسفند 1403 زمان : 9:11
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

یک زن

__________________________

سیستم گزینشی و انتخابی من در امور مهم و اساسی به این نحو هس که:

چن تا مورد مناسب رو انتخاب می‌کنم،

دقیق مورد بررسی قرار میدم؛

خوب و با معیارهای ظریف محک می‌زنم؛

یکی یکی مواردی که حتی یک نقطه ناهمگون با معیارهام داشته باشن رو کنار میزارم؛

آخر سر یدونه، فقط یدونه رو انتخاب و گلچین می‌کنم.

مثلاً وقتی بخوام یه الگوی رفتاری پیدا کنم؛

مثلاً وقتی بخوام یه مسیر حرکتی انتخاب کنم؛

مثلاً وقتی بخوام یه آدم درست حسابی انتخاب کنم بلحاظ تفکر و عقیده؛

مثلاً وقتی بخوام یه رفیق و دوست انتخاب کنم؛

مثلاً وقتی بخوام... یه محرم اسرار پیدا کنم؛

یا...

در یه مورد هنوز به اون یدونه نرسیدم.

در یه مورد هنوز نتونستم از بین اییییینهمه آدمی‌که دور و برم بودن و هستن، اون یدونه رو پیدا کنم.

خیلیا رو سنجیدم؛

خیلیا رو محک زدم؛

با خیلیا حتی تا مرز باریک انتخاب پیش رفتم؛

ولی نه.

هنوز اون یه دونه نصیبم نشده.

بعید هم می‌دونم که بشه.

نمی‌دونم.

و امیدوارم نیستم.

این سیستم و حفظ و نگهداری این سیستم هزینه‌های زیادی از من گرفت؛

آسیبهای زیادی دیدم؛

ولی ناراحت نیستم.

سیستمه دیگه.

سیستمی‌که خودم نساختمش که.

اینجوری ساختنم.

بازدید : 102
شنبه 3 اسفند 1403 زمان : 14:32
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

یک زن

آخر هفته، یه استراحت به خودم دادم و یه سفر کوتاه رفتم به دیدن عزیز.

خیلی خوب بود.

همین که بوی مادرم رو ازش حس می‌کردم کلی بهم انرژی داد.

مهران و زن و بچه ش اومدن دیدنم و پیشنهاد دادن بریم خونه حاج علی، شب نشینی.

.

وارد یه خونه نوساز بزرگ، با حیاطی وسیع شدیم.

حاج علی همیشه اهل تعارف زیاد بود.

طوری که معذب می‌شدیم.

وقتی تعارف می‌کرد، نمی‌تونستی قبول نکنی.

.

اونشب م حاج علی با پسته اعلی و میوه‌های خوب از ما پذیرایی کرد.

مدام هم اصرار می‌کرد که پسته بخور.

پسر خودش مشت مشت پسته می‌ریخت توی بشقابش و می‌خورد.

تلویزیون هم روشن بود و کانالهای ماهواره ای.

یه کانال بود که ترانه‌های سنتی زنده پخش می‌کرد. با خواننده مرد و زن. نوازنده‌های مرد و زن. تیپهای مختلف.

.

آقایون طبق معمول صحبتهاشون حول مسائل اقتصادی و اعتقادی بود و مث همیشه فحش به ج.ا و سران مملکت و زیر سوال بردن همه چی.

طبق معمول انتقاد و سرکوب و ...

تحلیلهای غلط اینترنشنالی و دروغهای شاخ و دم دار.

.

من یاد این جنبه قضیه نبودم؛ وگرنه پیشنهاد شب نشینیرو قبول نمی‌کردم.

.

با اعتراض عزیز، کانال ماهواره رو تغییر دادن سمت کانالی که مکه و مدینه رو بصورت لایو پخش می‌کرد.

.

صحبت از حج شد و هزینه‌های حج و ... استطاعت و ...

.

حاج علی که می‌گفت نُه بار رفته مکه!

یه بار تمتع و هشت بار عمره.

.

حالم داشت از همه چی به هم می‌خورد.

.

از انتقادات جاهلانه،

از سرکوبگری‌های بی منطق،

از فحش‌ها و تحلیلهای پرفریب و دروغ.

.

نمی‌دونم این فتواهای مسخره راجب استطاعت و حج و .... رو از کجا در میارن اینا؟

.

یکی نیس به امثال این حاج علی بگه: حاجی، تو توی همین ج.ا به مال و منال رسیدی.

توی همین ج.ا اوضاع مالی و اقتصادیت رشد کرد.

توی همین ج.ا تونستی اینهمه حج بری، بقول خودت چن بار لبنان و سوریه بری، کشورهای خارجی بری.

توی همین مملکت.

.

درسته که گل و بلبل نیس.

ولی قدردانی هم خوب چیزیه.

سره از ناسره تشخیص دادن خوب چیزیه.

حرمت آدمای خوب رو حفظ کردن هم خوب چیزیه.

یکم انصاف داشته باش.

راستی حاجی

پسته الآن کیلویی چنده؟

.

حاجی

من نه مث شما خونه آنچنانی دارم؛

نه ماشین دارم؛

نه گوشت و پسته و میوه می‌تونم بخرم؛

نه به اندازه شما سفر خارجی رفتم؛

ولی لااقل زبونم دراز نیس؛

خوب و بد رو تشخیص میدم؛

اعتقاداتم عوض نشده؛

اهل فحش و سرکوب هم نیستم.

قانعم و شاکر.

راضی ام و امیدوار به اصلاح این مفسده‌ها.

.

تقصیر ج.ا هستش که با سیستم غلط رشد سرمایه داری، امثال شما رو گردن کلفت تر کرد و به استغنا رسوند که الآن دُم درآوردین و طغیان می‌کنین.

.

صبح زود، داشتم بر می‌گشتم.

اوقاتم از شب نشینیتلخ بود هنوز.

.

چشم دوختم به جاده زیبایی که پوشیده از برف بود و مه.

سعی کردم اون تلخی رو با این زیباییها فراموش کنم.

.

راننده آهنگ گذاشته بود.

بعضیاش آهنگهایی بودن که زمانی نسبت به اونها یه حس خاصی داشتم.

ولی حالا....

دیگه هیچ حسی ندارم.

منقلبم نمی‌کنن.

.

طبیعت زیبا رو نگاه می‌کردم و غرق بودم تو قدرت خدا و مهر خدا و تنهایی و خلوت خودم.

بازدید : 54
جمعه 2 اسفند 1403 زمان : 13:37
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

یک زن

___________________________

مردم ما خیلی باحالن.

.

ما، چه به لحاظ ایرانی بودنمون،

چه به لحاظ مسلمون بودنمون،

یک عااااالمه منابع غنی علمی‌داریم در تمام زمینه‌ها.

یک عااااالمه دانشمند و اندیشمند و عالم و فرهیخته ایرانی و مسلمون، توی همه رشته‌های علمی‌قلم زدن، کتاب نوشتن،

ولی کی به این چیزا اهمیت میده؟

فقط بلدن جاهلانه انگ بزنن، رد کنن، انکار کنن،

و تازه، کاش به همینا ختم می‌شد؛

چنان تخریب شخصیت می‌کنن و طرف رو که کللللی توی عمرش زحمت کشیده، توی حیطه‌های علمی‌کار کرده، نتایج و نظریاتی به دست آورده و تجربیاتش هم در کنار او نتیجه گیریهای منطقی و استدلالی اضافه شده،

چنان طرف رو به زیر میندازن که بنده خدا دیگه جرأت نکنه حرفی بزنه یا قد علم کنه.

.

آقا

دیوار حاشا بلنده.

خیلی هم بلند.

آدمای جاهل خیلی راحت همه چیو حاشا می‌کنن؛ زیر سوال می‌برن، و چنان مغلطه و سفسطه ایجاد می‌کنن که بیا و ببین.

.

ای داد بیداد.

واقعا به قهقرا رفتیم.

.

یه کانال تلگرامی‌رو دنبال می‌کنم، چون تو حیطه مطالبش کار کردم، می‌دونم تمام مطالبش مبنای علمی‌داره، از خوندنش لذت می‌برم.

ولی امان از جاهلین.

یکی نیس بگه آخه بابا جان، مجبوری این کانالو دنبال کنی؟

نخون خب.

وقتی چیزی سر در نمیاری حد اقل بشین سرجات، انقد نکوب بنده خدا رو.

انقد سرکوب نکن.

انقد سرزنش نکن.

انقد مسخره نکن.

بس کنین تو رو خدا.

.

بیچاره شدیم از دست این ملت جاهل غافل خودباخته خودشیفته.

بازدید : 98
جمعه 2 اسفند 1403 زمان : 12:41
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

یک زن

اینجا فقط ثبت رویدادهاست.
کسی نیستم و چیزی هم تو چنته م ندارم.
هرچی می‌نویسم بر اساس دیده‌ها و کشیده‌هاست.
واقعیتهای زندگی.
.
هیچ وبلاگی رو خاموش دنبال نمی‌کنم.
و توی هیچ وبلاگی ناشناس یا به اسم دیگه کامنت نمی‌زارم.

در ضمن کامنتهای مجهول فاقد وبلاگ، عدم نمایش زده میشن.

به کامنتهای بی ادب و توهین آمیز هم محل داده نمیشه.

بازدید : 55
پنجشنبه 1 اسفند 1403 زمان : 23:31
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

یک زن

_______________

چن وقت پیش،

نقشه قتل کشیدم برای دلم.

دشنه مو برداشتمو،

رفتم سراغش.

تا تونستم پاره پاره ش کردم.

یه عشق توش بود،

آوردمش بیرون و با همون دشنه سوراخ سوراخش کردم و ریختمش سطل زباله.

.

لحظه آخری که آخرین ضربه رو بهش زدم،

ناله‌‌‌ای کرد که اون ناله شد کابوس من.

که هر لحظه آتیش به جونم می‌زنه.

بازدید : 56
پنجشنبه 1 اسفند 1403 زمان : 23:31
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

یک زن

_______________

سه چهار روزه، دارم روی یه طرح کار می‌کنم، یه پارچه‌‌‌ای که بافت زمختی داره.

به سختی فرم و حالت می‌گیره.

خیلی از زیر دست فرار می کنه و بقول اوستا الیاس، بازی در میاره.

ولی بالاخره رامش کردم.

انقدددر حرارت اتوی بخار دادم بهش تا رام شد.

از نتیجه کارم لذت بردم.

کار پر رنج و زحمت.

.

آدما هم مث این پارچه‌ها هستن.

بافتهاشون متفاوته.

با هر بافتی نمیشه یک جور رفتار کرد.

بعضی پارچه‌ها، قیمت ارزون دارن، ولی منعطف ان. بعضی پارچه‌ها قیمت زیادی دارن، ولی بسختی انعطاف می‌پذیرن.

.

من بالاخره این پارچه رو فرم دادم.

و همون طورم با بدترین آدما سروکار داشتم و از پسش برومدم.

ولی مسأله اینجاس که:

سر این پارچه، کلی زمان از دست دادم.

وقت ارزشمندم صرف این شد.

کلی انرژی ازم رفت.

اگه مال خودم بود خیلی راحت کنار میزاشتمش،

همونطور که بعضی آدمایی که توی زندگیم وارد شدن و انرژی و توانم رو گرفتن هم، راحت کنار گذاشتم.

تعداد صفحات : -1

آمار سایت
  • کل مطالب : 0
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 6
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 17
  • بازدید کننده امروز : 18
  • باردید دیروز : 7
  • بازدید کننده دیروز : 8
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 206
  • بازدید ماه : 31
  • بازدید سال : 6518
  • بازدید کلی : 6518
  • کدهای اختصاصی