__________________________
کم کم این سال هم به آخر میرسه و همزمان با لیالی قدر، وارد سال نو شمسی میشیم.
حس و حال خاصی دارم امسال.
یه حاجت قلبی ویژه از خدا دارم که مخصوصن از اول ماه مبارک، توی هر نمازم توی قنوتش اون حاجت رو از خدا میخوام.
.
برای من، هر آن و هر لحظه یه تحول هست و یک رشد.
من از اول بلوغم عادت کردم که لحظههامو آگاهانه پشت سر بزارم.
آگاهانه زندگی کردم و آگاهانه هر کاری رو پیش بردم.
و حالا هرچند پر از آگاهی ام؛ ولی خالی ام؛ خالی.
.
دقیقن از سال 96 تحولات خاصی تو زندگیم ایجاد شد که به معنای واقعی کلمه، خونابههای روح و روانم از لای منافذ وجودم به بیرون کشیده شد.
چنان فشرده شدم که به وضوح صدای شهیق و نفیر دوزخ درونم رو میشنیدم و داغی گدازههای مذاب نار برافروخته در درونم رو حس میکردم که گویی از فرق سر تا نوک پای من رو میگداختند.
.
و میدونم که هنوز به انتهای خط پایان عبور از وادی خیال نرسیدم که از جهنم خیال عبور کنم و به جنت خلد و برین عقل و عقلانیت ورود.
.
و میدونم که هنوز راه زیادی رو در پیش رو دارم...
.
حس میکنم که فرصت زیادی ندارم و این لیالی قدر رو باید به شدت دریابم و قلم به دست بگیرم و تقدیر مقدراتم رو به شکل دیگهای رقم بزنم.
چه حس غریبی.
و حس میکنم که این اختیار، پاداش اون همه زجر و عذابی هست که کشیدم و صادقانه چون پیش اومدم، ازین اختیار بهره مندم کردند.
.
و من امسال، لیالی قدر، با آگاهی تمام و روشنایی و نور و شفافیت و خلوص، میخوام تقدیر آتی رو تعیین کنم.
.
چه باشکوه.
چه قدرتمند.
چقدر مجلل.
و در عین حال...
چقد غریبانه.
فرد احد.