آخر هفته، یه استراحت به خودم دادم و یه سفر کوتاه رفتم به دیدن عزیز.
خیلی خوب بود.
همین که بوی مادرم رو ازش حس میکردم کلی بهم انرژی داد.
مهران و زن و بچه ش اومدن دیدنم و پیشنهاد دادن بریم خونه حاج علی، شب نشینی.
.
وارد یه خونه نوساز بزرگ، با حیاطی وسیع شدیم.
حاج علی همیشه اهل تعارف زیاد بود.
طوری که معذب میشدیم.
وقتی تعارف میکرد، نمیتونستی قبول نکنی.
.
اونشب م حاج علی با پسته اعلی و میوههای خوب از ما پذیرایی کرد.
مدام هم اصرار میکرد که پسته بخور.
پسر خودش مشت مشت پسته میریخت توی بشقابش و میخورد.
تلویزیون هم روشن بود و کانالهای ماهواره ای.
یه کانال بود که ترانههای سنتی زنده پخش میکرد. با خواننده مرد و زن. نوازندههای مرد و زن. تیپهای مختلف.
.
آقایون طبق معمول صحبتهاشون حول مسائل اقتصادی و اعتقادی بود و مث همیشه فحش به ج.ا و سران مملکت و زیر سوال بردن همه چی.
طبق معمول انتقاد و سرکوب و ...
تحلیلهای غلط اینترنشنالی و دروغهای شاخ و دم دار.
.
من یاد این جنبه قضیه نبودم؛ وگرنه پیشنهاد شب نشینیرو قبول نمیکردم.
.
با اعتراض عزیز، کانال ماهواره رو تغییر دادن سمت کانالی که مکه و مدینه رو بصورت لایو پخش میکرد.
.
صحبت از حج شد و هزینههای حج و ... استطاعت و ...
.
حاج علی که میگفت نُه بار رفته مکه!
یه بار تمتع و هشت بار عمره.
.
حالم داشت از همه چی به هم میخورد.
.
از انتقادات جاهلانه،
از سرکوبگریهای بی منطق،
از فحشها و تحلیلهای پرفریب و دروغ.
.
نمیدونم این فتواهای مسخره راجب استطاعت و حج و .... رو از کجا در میارن اینا؟
.
یکی نیس به امثال این حاج علی بگه: حاجی، تو توی همین ج.ا به مال و منال رسیدی.
توی همین ج.ا اوضاع مالی و اقتصادیت رشد کرد.
توی همین ج.ا تونستی اینهمه حج بری، بقول خودت چن بار لبنان و سوریه بری، کشورهای خارجی بری.
توی همین مملکت.
.
درسته که گل و بلبل نیس.
ولی قدردانی هم خوب چیزیه.
سره از ناسره تشخیص دادن خوب چیزیه.
حرمت آدمای خوب رو حفظ کردن هم خوب چیزیه.
یکم انصاف داشته باش.
راستی حاجی
پسته الآن کیلویی چنده؟
.
حاجی
من نه مث شما خونه آنچنانی دارم؛
نه ماشین دارم؛
نه گوشت و پسته و میوه میتونم بخرم؛
نه به اندازه شما سفر خارجی رفتم؛
ولی لااقل زبونم دراز نیس؛
خوب و بد رو تشخیص میدم؛
اعتقاداتم عوض نشده؛
اهل فحش و سرکوب هم نیستم.
قانعم و شاکر.
راضی ام و امیدوار به اصلاح این مفسدهها.
.
تقصیر ج.ا هستش که با سیستم غلط رشد سرمایه داری، امثال شما رو گردن کلفت تر کرد و به استغنا رسوند که الآن دُم درآوردین و طغیان میکنین.
.
صبح زود، داشتم بر میگشتم.
اوقاتم از شب نشینیتلخ بود هنوز.
.
چشم دوختم به جاده زیبایی که پوشیده از برف بود و مه.
سعی کردم اون تلخی رو با این زیباییها فراموش کنم.
.
راننده آهنگ گذاشته بود.
بعضیاش آهنگهایی بودن که زمانی نسبت به اونها یه حس خاصی داشتم.
ولی حالا....
دیگه هیچ حسی ندارم.
منقلبم نمیکنن.
.
طبیعت زیبا رو نگاه میکردم و غرق بودم تو قدرت خدا و مهر خدا و تنهایی و خلوت خودم.